Sunday, October 24, 2010

بریونی آتیشگاه

باز دو روز تعطیل شدم و شال وکلاه کرده ودست افشان وپای کوبان به اصفهان، نصف جهان رفتم. اینبار نه خوردن بریونی و نه کنار زاینده رود  ونه ....، بلکه به دعوت دوست اندیشمندم در یک محفل هنری و صمیمانه اوقات خوشی داشتم. جای همه دوستان خالی بود. از اجرای موسیقی زنده تا قرائت اشعار طنز با لهجه شیرین اصفهانی و مجلس ذکروسماع و هم خوانی وخلاصه اوقات بسیار دلنشینی فراهم گردید

بریونی آتیشگاه آ کبابت راعشقس
از کوه صفه تا  انقلابت را عشقس
باغ غدیر و چهلستون و به! میدون شاه
اون زاینده رود پر آبت را عشقس 

  

4 comments:

  1. سلام بر مارکو چلوی عزیز ... خب حالا دیگه تنها تنها بریونی میزنید به بدن ؟ دادا اون وقت که تن ما از شدت تشنگی روی ویبره می لرزید مخصوصا از شنیدن صدای اون سازی که مثل هندوانه راه راه و خط خطی بود شما کوجا بودی دادا ؟ تازه ... هیچی دیگه بذار دهنم باز نشه که بگم جا قحطی بود که ؟؟؟؟ ...هههههههه رضا

    ReplyDelete
  2. اون سازی که شبیه نصف هندونه است ، اسمش عود بیده.. چرا اینقدر تو سرش میزنید آخه

    ReplyDelete
  3. با سلام
    بازم اصفهووون؟!!!! وبازم تنهاي؟(ساسان)

    ReplyDelete
  4. من رفتم زیر میز پنهان شدم!! وای

    ReplyDelete