Sunday, November 28, 2010

چینی سرای فارس

هر باربه نزدیکی خیابون نوفل لوشاتو میرم، یادم میاد که باید برم و ازپیتزا داوود، اولین پیتزا فروشی تهران دیدن کنم ولی همیشه یا تنها هستم و یا اگر با دوستان هستیم، یادمون میره.چون از میدون فردوسی به سمت توپخونه که بری بعد از عبور ازفروشگاه های چرم فروشی و صرافی ها، روبروی خیاباون نوفل لوشاتو یک فروشگاه بزرگ با تابلویی بزرگ بر سر درش به نام چینی سرای فارس وجود داره. مدتهاست که مشتری این مغازه والبته اون دکه کتابفروشی هستم که به جز کتابهای قدیمی و دسته دوم چیزی دیگه نمی فروشه!! خلاصه دراین چینی سرای فارس، علیرغم اسمی که داره،  کالاهای  سرامیکی وسفالی آنتیک از کشور چین و ژاپن  وبعضاً اروپایی عرضه میشه. فضای فروشگاه یک فضای کاملا شرقی هست و تقریبا شبیه نمایشگاهی است  ازصنایع سفالی شرقی. معمولا از کل فروشگاه و قفسه های چیده شده آن دیدن می کنم. گلدان های بزرگ ومجسمه ها و  احجام سفالی و سرامیکی با نقش و نگار خاور دور، ساعتها و شمعدان های برنزی و چینی. صاحب فروشگاه هم گویی بیشتر از نمایش کالای های خودش لذت می بره و به بازدید روزانه مشتریان عادت کرده. نکته جالب توجه این فروشگاه اینه که کالاهای عرضه شده همه در مقیاس بزرگ و حجیم هستند وبه ندرت میشه مثلا گلدونی برای روی میز پیدا کرد. در عوض گلدونی برای روی میز غول ها فراوان وجود داره!!! البته من آدم خریدن اشیاء عتیقه و جمع کردن کالاهای لوکس دور خودم نیستم. ترجیح میدم همیشه مختصر و مفید  زندگی کنم  ولی در عوض به طور مفصل سفر کنم!!! سالها مشتری لیوانهای سرامیکی مخصوص چای سبز این فروشگاه بودم. لیوانهایی رنگارنگ  با نقش وطرح های شرقی.....به عنوان یک اصل پذیرفته شده جهانی ، یکی از ویژگیهای متولدین اردیبهشت علاقه به لیوان هستش و من هم از این قاعده مستثنی نیستم!!! لذا طبیعی است که به هر جا و مکانی که بر روی این کره خاکی بروم، لیوانها از نظر من دور نمی مانند. و خیلی عجیب نیست که من مشتری دائمی لیوان های چای سبز آقای چینی سرای فارس باشم!! دیروز که برای کاری به صرافی رفته بودم، باز هم برای بازدید به فروشگاه مذکور رفتم وبا کمال تاسف دیدم که از مجموعه لیوانهای چای سبز با طرح ونقش های خیالی و رویایی خبری نیست وبه جای آن از همین لیوان های معمولی که سمبول ماه تولد افراد روی آنهاست و در هر مغازه معمولی پیدا میشه، گذاشته اند. باید بودید و قیافه من را وقتی خیلی جدی به صاحب فروشگاه  انتقاد می کردم، میدیدین واز همه خنده دارتر قیافه صاحب فروشگاه  که از این انتقاد و اعتراض من یکه خورده بود و با حیرت و دهان باز به من خیره شده بود. والبته آخرسر عذر خواهی کرد و قول داد که این اشتباه را تکرار نکند... و.
   
 

Mising you!

Thought we keep in touch
through
mails and calls....
It's not like having you
by my side.........
missing you....

Monday, November 15, 2010


آزمودم عقل دور اندیش را
بعد از این دیوانه سازم خویش را‏

Sunday, November 14, 2010

اي شکسته خاطر من روزگارت شادمان باد





آسمان چشم او آيينه کيست
آنکه چون آيينه با من رو برو بود
درد و نفرين، درد ونفرين بر سفر باد
سرنوشت اين جدايي دست او بود
گريه مکن که سرنوشت
گر مرا از تو جدا کرد
 عاقبت دلهايمان با غم هم  آشنا کرد 
چهره اش آيينه کيست آنکه با من روبرو بود درد و نفرين بر سفر اين گناه از دست او بود  
اي شکسته خاطر من روزگارت شادمان باد اي درخت پر گل من نو بهارت ارغوان باد 
 اي دلت خورشيد خندان، سينه تاريک من سنگ قبرآرزو بود
 آنچه کردي با دل من قصه سنگ و سبو بود
 من گلي پژ مرده بودم گر تورا صد رنگ و بو بود
اي دلت خورشيد خندان ,سينه تاريک من سنگ قبر آرزو بود
اي شکسته خاطر من روزگارت شادمان باد اي درخت پر گل من نو بهارت ارغوان باد
اي دلت خورشيد خندان ,سينه تاريک من سنگ قبر آرزو بود
 ترانه بسیار قدیمی و خاطره انگیزبا صدای آرتوش

Wednesday, November 10, 2010


شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟


شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

Tuesday, November 9, 2010

کیش مهر

CL 140/3
همي گويم و گفته ام بارها ، بود كيش من مهر دلدارها
پرستش به مستي است در كيش مهر ، برونند زين حلقه هشيارها
به شادي و آسايش و خواب و خور ، ندارند كاري دل افكارها
بجز اشك چشم و بجز داغ دل ، نباشد به دست گرفتارها
كشيدند در كوي دلدادگان ، ميان دل و كام ديوارها
چه فرهادها مرده در كوهها ، چه حلاج ها مرده بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر يار ، مگر توده هايي و پندارها
ولي رادمردان و وارستگان ، نبازند هرگز به مردارها
مهين مهرورزان كه آزاده اند ، بريزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند ، چه گلهاي رنگين به جوبارها
جز افسودن و افسانه نبود جهان ، كه بستند چشم خشايارها
به اندوه آينده خود را مباز ، كه آينده خوابي است چون پارها
فريب جهان را مخور زينهار ، كه در پاي اين گل بود خارها
پساپس بكش جام و سرگرم باش ، بهل گر بگيرند بيكارها
دانلود  با صدای استاد ناظری

پرستش به مستی است در کیش مهر

CL 140/3
همي گويم و گفته ام بارها ، بود كيش من مهر دلدارها
پرستش به مستي است در كيش مهر ، برونند زين حلقه هشيارها
به شادي و آسايش و خواب و خور ، ندارند كاري دل افكارها
بجز اشك چشم و بجز داغ دل ، نباشد به دست گرفتارها
كشيدند در كوي دلدادگان ، ميان دل و كام ديوارها
چه فرهادها مرده در كوهها ، چه حلاج ها مرده بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر يار ، مگر توده هايي و پندارها
ولي رادمردان و وارستگان ، نبازند هرگز به مردارها
مهين مهرورزان كه آزاده اند ، بريزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند ، چه گلهاي رنگين به جوبارها
جز افسودن و افسانه نبود جهان ، كه بستند چشم خشايارها
به اندوه آينده خود را مباز ، كه آينده خوابي است چون پارها
فريب جهان را مخور زينهار ، كه در پاي اين گل بود خارها
پساپس بكش جام و سرگرم باش ، بهل گر بگيرند بيكارها
دانلود  با صدای استاد ناظری

نام تو به هر زبان که گویند خوش است

CL 140/3
راه تو به هر قدم که پویند خوش است
وصل تو به هر سبب که جویند خوش است
روی تو به هر دیده که بینند نکوست
نام تو به هر زبان که گویند خوش است 
ابوسعید ابوالخیر

Monday, November 8, 2010


من گمان مي کردم دوستي همچو سروي سبز،
چهار فصلش همه آراستگيست 
من چه مي دانستم هيبت باد زمستاني هست
 من چه مي دانستم سبزه مي پژمرد از بي آبي ،
سبزه يخ مي زند از سردي دي
من چه مي دانستم، دل هرکس دل نيست...
قلب ها از آهن و سنگ، قلب ها بي خبر ازعاطفه اند
من چه می دانستم .....

آرزو

براي تو و خويش
چشماني آرزو مي‌كنم،
كه چراغها و نشانه‌ها را در ظلمات‌مان ببيند.
گوشي
كه صداها و شناسه‌ها را در بيهوشي‌مان بشنود.
براي تو و خويش
روحي
كه اين‌همه را در خود گيرد و بپذيرد.
و زباني
كه در صداقت خود ما را از خاموشي خويش بيرون كشد،
و بگذارد از آن‌چيزها كه در بندمان كشيده‌است سخن بگوييم

Sunday, November 7, 2010

کاشت درخت در پارک جنگلی تلو

به پيشنهاد اداره کل منابع طبيعی و آبخيزداری استان تهران و با هماهنگی های صورت گرفته توسط دبيرخانه پروژه "بکاريم برای زمين" با سازمانهای دولتی، سازمانهای مردم نهاد زيست محيطی، کانونهای دانشگاهی و شهروندان در روز جمعه 21 آبانماه 5000 هزار اصله نهال در قالب اين پروژه جهانی در پارک جنگلی تلو واقع در شمال شرق تهران کاشته خواهد شد.
لذا از شما دوستدار طبيعت دعوت می شود تا در اين اقدام زيست محيطی ما را همراهی کنيد.
مکان: تهران، پارک جنگلی تلو
زمان: جمعه 21 آبانماه 89
نکاتی چند:  
- یک وعده نهار سبک، وسایل شخصی، لباس گرم و کفش مناسب با منطقه به همراه داشته باشيد
- برنامه از ساعت هشت و سی دقيقه صبح آغاز و تا ساعت 12 ظهر ادامه خواهد داشت.
- همراهان این برنامه می توانند با وسائط نقلیه ای که صلاح می دانند در زمان مقرر طبق کروکی ذيل در پارک جنگلی تلو حضور به هم رسانند.
- چاله های کاشت، نهال و ادوات کشت در محل تعيين شده آماده می باشد.
- در تمام برنامه تابع برنامه ریزی های کارشناسان و مسئولین اجرايی باشیم.
- برای جلوگيری از هرگونه آسيب به طبيعت، از پراکنده کردن ظروف يکبار مصرف در منطقه خودداری کنيم.
آدرس و نقشه  پارک جنگلی تلو:
تهران- بزرگراه شهید بابایی – بعد از ورودی شهرک حکیمیه – کیلومتر پنج جاده قدیم لشکرک (جاده تلو)- تلو بالا- پارک جنگلی تلو
معرفی پارک جنگلی تلو:
این پارک به مساحت 940 هکتار و در شمال شرقی تهران، از شمال به دریاچه سد لتیان، از جنوب به جاده آسفالته لشکرک، از شرق به باقی مانده اراضی ملی شده تلو و از غرب به تاج سد لتیان محدود شده است.
  • حداقل ارتفاع: 1600 متر
  • حداکثر ارتفاع: 1950 متر
  • میزان متوسط بارندگی: 402 میلی متر
  • حداقل و حداکثر دما: 39.4 و 9- درجه سيلسيوس
  • متوسط تبخیر: 1637 ميلی متر
  • توپوگرافی منطقه: منطقه تپه ماهور و دارای شیب منطقه 35 تا 5 درصد و جهت شیب شمالی جنوبی
  • خاک: دارای بافت آبرفتی،لومی-شنی. Ph:7-8
  • فرسایش: آبی کم
پوشش گیاهی این پارک شامل، 75% سوزنی برگ و  25% پهن برگ است. سرو خمره ای، سرو نقره ای، کاج تهران، کاج سیاه، بادام  کوهی  و پسته وحشی گونه های سوزنی برگ و عرعر، داغداغان، اقاقیا، زبان گنجشک، ارغوان، سنجد، چنار ونارون گونه های پهن برگ  می باشند. منبع تامین آب این پارک دریاچه سد لتیان است و روش آبیاری، آبیاری تحت فشار قطره ای می باشد.
پ ن: برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید با تلفن  66930777 تماس، یا با ایمیل irantrees@gmail.com
مکاتبه کنید
  

Saturday, November 6, 2010

در انتهای دره مه گرفته شب ره یاری از ادامه ره نمی بینم. به راه باید رفت....... به راه باید رفت....... ابر گلوی کیست که می بارد







دیدی که رسوا شد دلم

در پیش بی دردان چرا
فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
با یار صاحبدل کنم


 درنین عزیز لینک ترانه را درخواست کرده  بود
لینک ترانه   دیدی که رسوا شد دلم
 
لینک سایر ترانه های خانم مرضیه :   پرویز یاحقی

Wednesday, November 3, 2010

دشت

در نوازش های باد ،
در گل لبخند دهقانان شاد ،
درسرود نرم رود ،
خون گرم زندگی جوشیده بود .
نوشخند مهر آب ،
آبشار آفتاب ،
در صفای دشت من کوشیده بود .
شبنم آن دشت ، ازپاکیزگی ،
گوییا خورشید را نوشیده بود !
روزگاران گشت و .... گشت :
داغ بر دل دارم از این سرگذشت ،
داغ بر دل دارم از مردان دشت .
یاد باد آن خوش نوا آواز دهقانان شاد
یاد باد آن دلنشین آهنگ رود
یاد باد آن مهربانی های باد
” یاد باد آن روزگاران یاد باد “
دشت با اندوه تلخ خویش تنها مانده است
زان همه سرسبزی و شور و نشاط
سنگلاخی سرد بر جا مانده است !
آسمان از ابر غم پوشیده است ،
چشمه سار لاله ها خوشیده است ،
جای گندم های سبز ،
جای دهقانان شاد ،
خارهای جانگزا جوشیده است !
بانگ بر می دارم از دل :
- ” خون چکید از شاخ گل ، باغ و بهاران را چه شد ؟
دوستی کی آخر آمد ، دوستداران را چه شد ؟‌“
سرد و سنگین ، کوه می گوید جواب 
 خاک ، خون نوشیده است
فریدون مشیری
خویشتن داری کنترل احساسات نیست،احساس احساسات است

Monday, November 1, 2010

بود آیا که خرامان به درم باز آیی



بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبسته‌ی ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا می‌نایی؟
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی
همه عالم به تو می‌بینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی
پیش ازین گر دگری در دل من می‌گنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
جز تو اندر نظرم هیچ کسی می‌ناید
وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی
گفتی: از لب بدهم کام عراقی روزی