Wednesday, October 27, 2010

باز گردد عاقبت این در

این سر مخمور اندیشه پرست، مست گردد زان می احمر؟ بلی
این دو چشم اشکبار نوحه گر ،  روشنی یابد از آن منظر؟ بلی
گوش ها که حلقه درگوش وی است، حلقه ها یابند از آن زرگر؟ بلی
شاهد جان چون شهادت عرضه کرد، یابد ایمان این دل کافر ؟بلی
چون براق جان از گردون رسید، وارهد عیسی جان زین خر؟ بلی
جمله خلق جهان در یک کس است، او بود از صد جهان بهتر؟ بلی
من خمش کردم ولیکن در دلم ، تا ابد روید نی و شکر؟ بلی

3 comments:

  1. یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور .... دادا با عرض سلام و ارادت بسی رایحه ی امید از این ابیات به تحفه بردیم و لذت . دستمریزاد

    ReplyDelete
  2. دادا این هم شعری از سعدی و البته کاش صدای استاد شجریان هم میشد تصور کنی ....

    انکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش

    هرچه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش

    باغ تفرج است و بس میوه نمی دهد به کس

    جز به نظر نمیدهد سیب درخت قامتش

    ReplyDelete