امروز تو خیابون زرتشت کار داشتم و موقع برگشت تصمیم گرفتم که تا اداره پیاده برگردم. چند وقتی میشد که این مسیر را پیاده نیومده بودم. با اینکه هوا هنوز زیاد خنک نشده، ولی رویت پوشاک و البسه پاییزی پشت ویترین مغازه ها، خبر از تغییر فصل میده. خلاصه هوا خوشگوارو زمین پر نگار! داشتم میومدم و تو عالم خودم بودم وترانه ای زیر لب زمزمه میکردم، داشتم از یکی از کوچه های فرعی خیابون ولی عصر به سمت اداره میومدم که چشمم به تابلو انجمن حمایت از بیماران کلیوی افتاد. از بس دور وبر اداره ما بیمارستان و کلینیک وچه میدونم از این چیزا هست، دیگه آدم به جزئیات توجه نمی کنه ..خلاصه از جلوی انجمن رد میشدم که دیدم دیوارهای روبروی ساختمان این انجمن مثل ورق چرکنویس که توش مسئله ریاضی و فیزیک حل میکردیم، سیاه سیاه شده..با این مضامین: فروش کلیه 22 ساله متاهل شماره تماس 0912... یا چه میدونم فروش کلیه با گروه خونی ب شماره تماس 0935... وخلاصه تا دلتون بخواد از این اطلاعیه ها و پیام های نیازمندی روی درو ودیوار نوشته شده بود. یعنی تا آخر همون کوچه مذکور این وضع ادامه داشت. تازه بعضی جاها آدمهایی تلفن به دست ایستاده بودند وبا این شماره ها تماس می گرفتند!! خلاصه فلسفه وجودی انجمن حمایت از بیماران کلیوی بر ما بسی معلوم گردید وکلی علم و دانش مان نیز فزون گردیدی
پ ن: دفعه بعد که از کوچه رد شدم، باید از اون وضع و نوشته ها عکس بگیرم
سلام یا ایتهاالکوکولی ... از این مملکت امام زمان چه انتظاری داری ؟ هر چیزی اینجا قیمت خودش را دارد ولی پیدا میشه از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد دیگه دل و قلوه که سهل است . تازه جوان معتادی بود که از کلیه هاش تعریف میکرد واسه فروش که کلیه ی چپم سالمه ولی کلیه ی راست ام شن داشت ولی نو هست بقول معروف مال یک خانم دکتر بوده باهاش میرفته مطب !! .... رضا خان میرپنج و نیم دولو !! ...
ReplyDeleteچی بگم والا، جلوی انجمن حمایت از بیماران کلیوی اینا را دیدن خیلی تاسف بار بود
ReplyDelete