Saturday, February 20, 2010

فالت بگیرم

پنجشنبه طبق معمول رفته بودم گردش، تو خیابابون ها ومغازه ها هنوز آثار والنتاین دیده میشد.. حیونهای عروسکی به رنگ قرمز!!شاید اگه این زبون بسته ها میتونستند حرف بزنند، کلی به این رنگ آمیزیشون اعتراض می کردند. خلاصه داشتیم تو خیابون تفحص میکردیم و تو حال و هوای خودمون بودیم..یکی از این فالگیرها کنار خیابون نشسته بود و طبق معمول فالت بگیرم، فالت بگیرم خانوم خوشگله!!! شروع شد. این دوستان بیکار ما هم که عاشق سر کار گذاشتن و سر کار رفتن هستند. هیچی چند دقیقه به نوبت روی سکوی کنار خیابون به همون سبک بر آفتاب نشستیم و جالب اینجا بود که اول باید پول کف دستش میگذاشتیم، بعد سرکار علیه، خانوم فالگیر می فرمودن اسمت چیه؟ وبعدشم باید عینک آفتابی را ازروی چشم بر میداشتیم که ایشون بتونند چشمها را بنگرند و پیشونی ما را بخونند!!خلاصه ایشون ظرف دو سه دقیقه کلی پول کاسب شد وجمعی از جماعت بسیار کنجکاو(منظورم اصلا فضول و اینا نیست ها!!) از بیانات ایشون مستفیض شدند و ما هم که شده بودیم اسباب تفریح ملت!!حالا احتمالا اونهایی که داشتند از نزدیک ما عبور می کردند هم تو دلشون کلی به بیسوادی ما می خندیدند...آخه روی پیشونی ما که ننوشته بود، که ....خلاصه کار خانوم فالگیر که تموم شد، این دفعه بچه های تخص ما می خواستند به زور فال ایشون را بگیرند ومن همش دل دل میکردم ، کسی از آشناها ما را با این بساط مسخره بازی نبینه وآبروریزی نشه..حالا اومدم اینجا اعتراف می کنم که بنده و دوستانم چه آدمهای ضایعی هستیم






No comments:

Post a Comment