Tuesday, August 17, 2010

غر زدن های امروز

هفته پیش دو تا مقاله ام را برای چاپ باید اصلاح و ویرایش میکردم، خلاصه کارش تموم شد و دارم یک نفس راحت میکشم. یک مقاله هم برای همایش خراسان شمالی فرستادم که احتمالا اواخر شهریور برای ارائه باید برم بجنورد!!از حالا هم دارم فکر می کنم که راهی پیدا بشه و به این همایش نرم!! نمیدونم چرا من زیاد از شهرهای استان خراسان خوشم نمیاد. شاید مال اقلیمش باشه، یا چه میدونم هر چیز دیگه، کلا در طول زندگیم هم یکبار در دوران پیش از دبستان به خراسان رفتم و یکبار هم تعطیلات نوروز سال 89!! والسلام.....به هر حال به دلم نمی چسبه دیگه، چرا چپ چپ نگاه میکنید؟!! اینکه میگم خوشم نیومد دیگه چپ نگاه کردن داره؟؟

********

دیروز ظهر تو مترو نشسته بودم وخوشحال و خندان از اینکه از هوای خنک مترو مستفیض میشم و توی ترافیک دود نمیخورم، عازم خونه بودم، چشمتون روز بد نبینه!! آقایی که بغل دستم نشسته بود،شروع کرد به صحبت کردن با نفر روبه روش که دوستش بود و ناگهان بوی بد و متعفنی در فضایی که داشتم استنشاق میکردم پیچید!!! وای وای..نمیدونید به چه حال و روزی افتادم، اولش نمیدونستم چیه ولی بعد از چند دقیقه متوجه شدم این بوی ناخوشایند از دهان همین آقای کنار دستم متصاعد میشه، چون وقتی دهنش بسته میشد و به صحبتهای دوستش گوش میکرد، از شدت اون بوی مطبوع! کاسته میشد..خدایا الان هم که دارم این مطلب را می نویسم هنوز حالم بد میشه!! فقط دعا میکردم که صحبتش زودتر تموم بشه ، در همین اثنا تصمیم گرفتم که در ایستگاه بعدی از قطار پیاده بشم و با قطار دیگه ای مسیر را ادامه بدم که خوشبختانه پیاده شد و رفت..آخه آدم چطوری به یک نفر حالی کنه که دهنت بوی بد میده و لااقل حرف نزن یا چه میدونم ماسک بزن و بیا بیرون!!...آخه ای کسانی که ایمان آورده اید، تو این ماه رمضون که روزه میگیرین، دست کم رعایت یک همچین مسائلی را در اماکن عمومی بفرمایید..والا به خدا پخش و انتشار این بوهای نامطبوع در این ماه مبارک، به هیچ عنوان کار معنوی محسوب نمیشه و اصلا ثواب نداره، رعایت کنید ترا بخدا، باشد که از رستگاران گردید

**********
امروز چقدر غر زدم!! ..د اگه امروز تو مسیر برگشت به خونه باز هم از این وقایع اتفاقیه پیش بیاد، فردا باز همین آش و همین کاسه خواهد بود، یعنی غر خواهم زد!!....گفته باشم



2 comments:

  1. سلام بر آبجی متروسوار ..در راستای فرمایشات حضرت مستطاب صاحب این جریده دامت افاضاته عرض کنم که میفهمم چی میگی حالا شوما که باید طرف حرف بزند تا آن بوی نامطبوع متصاعدبشه من بخت برگشته باید چیکار کنم که پاره ای از این زنان مومنات عرق کرده و ... وارد میشوند و مجبورم تا پایان ویزیت تحمل شون کنم و راه فرار یا خارج شدن در ایستگاه بعدی رو ندارم ! تازه شم از بس خوش بو هست میپرسند دکتر حالا نوبت بعدی تون کی هست ؟ آخ کاش توی جزایر هونولولو طبابت میکردم یا جزایر قناری تا حداقل از دست این کلاغها و بوی معطرشون نجات میافتم ! تکبیر ! رضا

    ReplyDelete
  2. یعنی منظورت اینه که شغلم رو عوض کنم برم سبزی فروشی بعدش شوما عطر آگین بیای بگی عمو سبزی فروششش ؟ ... بعله ...سبزی آشششششش داری ( این شین رو کشیده بخونید ) ؟ و بقیه اش بعلت غش کردن عمو سبزی فروش تا برنامه ی بعد ..

    ReplyDelete